سایر مقالات روان شناسی
برخورد نامناسب خانواده ها با زوجین

پرسش: سلام .خانمی هستم ۲۳ساله .تازه ۱سال عروسی کردم .از زندگیم و شوهرم خیلی راضی ام تنها مشکلی ک دارم هر کاری شوهرم میکنه زود خونواده من ب روی من میارن .خونواده خودمم خوبن فقط خیلی حساسن روی برخورد های من و شوهرم .درصورتی ک یه خواهر بزرگتر دارم .اونها اگر اشتباه کنن اصلا ب روی اونا نمیارن از اشتباهشون .این وسط من موندم مادرم یا پدرم یه چیزی میگن شوهرمم میاد حرفهاش ب من میزنه یعنی از خودش دفاع میکنه نه در مقابل خونواده جلو من .حالا من وسط موتدم از هرطرف حرف .منم یه روحیه حساسی دارم .دارم این وسط داغون میشم نه میتونم پشت خونواده نباشم نه نمیتونم پشت شوهرم نباشم. اشتباه شوهرمن اصن چیز خاصی نیست ک بگم خدایی نکرده خلاف کرده باشه.
پاسخ صوتی: پاسخ از جناب آقای شیرین زاده، روانشناس و مشاور:
متن فایل صوتی:
در مورد سؤالی که مطرح کردید خب من دوست دارم اول نیمه پر لیوان رو یه ذره بولد کنم و خدمتتون نشان بدم. شما در سن ۲۲ سالگی ازدواج کردید، یک ازدواج کاملاً موفق داشتید، یک همسر دوست داشتنی روابط خوبی رو با ایشون برقرار کردید و همونطور که فرمودید یک خانواده خوب هم دارید. خب این نیمه پر لیوان و نکات مثبت. اما در مورد مشکل شما، ببینید شرایط فرزند کوچکتر و فرزند بزرگتر در خانواده متفاوت هست، همانجوریکه شما داشتید بزرگ میشدید توی اون خانواده و اگر بررسی کنید فرزند بزرگتر معمولاً اقتدار بیشتری داره، فرمان بیشتری میده، دستور بیشتری میده، صلابت و پابرجایی بیشتری داره و به طبع فرزند کوچکتر بیشتر فرمانبردار هست و بیشتر براش معمولاً نظارت هست یا بیشتر میتونیم بهش بگیم که لوستره، ننرتره، بیشتر یک شخصیت اینجوری داره. البته من منظورم این نیست که شما اینجوری هستید ولی معمولاً در شیوه فرزندپروری کلی فرزند برزرگتر اقتدار بیشتری رو در دوران رشد در خانواده داره، و فرزندهای بعدی یا فرزندهای کوچکتر به مراتب و به این ترتیب توالی اقتدار کمتری رو دارن. خب شما بزرگ شدید این فرآیند گسترش پیدا کرده، ایشون ازدواج کرده، شما هم ازدواج کردید، احتمالاً چون ایشون سن بیشتری از شما داره مدت بیشتری هست که از ازدواجشون میگذره، البته شما ننوشتید برای من ولی خب من مبنا رو بر این میذارم. اگر این حالتو در نظر بگیرید که خب طبیعی هست شما ۱ سال ازدواج کردید و ایشون ممکنه چندین سال ازدواج کرده باشه و حساسیت در مورد شوهر ایشون در مورد شناخت شوهر ایشون، روابط ایشون، حساسیت به نوعی کمتر شده، سردتر شده، اون حساسیت درجه اهمیتش در مورد ایشون کمتر شده، اما با توجه به اینکه شما ۱ ساله ازدواج کردید اون حساسیته هنوز وجود داره، نکته دوم اینکه در ذهن پدر و مادر شما جا افتاده که خواهر شما مستقل شده و جدا شده، به خاطر همین ممکنه در خیلی از مسائل به خودشون اجازه دخالت و یا اجازه ورود ندن، اما با توجه به اینکه شما مدت کمتری ازدواج کردید و یا دختر کوچکتر هستید این ذهنیت هنوز برای پدر و مادر شما به درستی جا نیفتاده که این دختر دیگه دختر کوچولوی خانواده ما نیست، از خانواده ما جدا شده، ازدواج کرده، زندگی مستقلی داره، روابط مستقلی داره و مسائل خودشو داره، این چون هنوز در ذهن پدر و مادر شما و یا ممکنه عده دیگری از اطرافیان شما به درستی جا نیوفتاده باشه عاملی شده که به طور مکرر در زندگی شما دخالت بکنن. در مورد رفتارهای همسرتون و یا مشکلات اینجوری رو پدید بیارن. خب چه باید بکنیم، ببینید در سؤال شما یک نکته اشتباه وجود داره اونم اینه که شما نوشتید که نمیدونم طرف کدوم بگیرم. شما در واقع طرف هیچ کدومو نباید بگیرید. اصلاً قرار نیست که من داور این بازی باشم و ببینم که بیام تو این نیمکره زمین یا برم تو اون نیمکره زمین. در واقع شما باید با کمک همسرتون اما در اصلیت کار با خودتون هست. یک قاطعیت رو ایجاد بکنید، یک صلابت رو ایجاد بکنید، به نوعی باید در ذهن پدر و مادرتون جا بندازید که من اون دختر خونه قدیمی شما نیستم، من زندگی مستقل خودمو دارم، همسر مستقل خودمو دارم، لزومی نداره بعضی اوقات دخالت کنید یا از رفتارهای همسر من ایراد بگیرید، اگر چیز قابل ایراد گرفتن یا تذکر دادن باشه من خودم میدونم چه جوری باید باهاش برخورد کنم. این صلابت رو باید شما در ذهن پدر و مادرتون، صلابت خودتونو در این مورد جا بندازید، و به نوعی این قضیه براشون بولد بشه این اقتدار شما باید جا بیوفته تا اونها به مرور این ذهنیشون که این دختر خونه قدیمی خودمونه تغییر پیدا کنه و به شما این اجازه استقلال و این مستقل شدن را بیشتر در رفتاراشون بدن. اگر این فرآیند شکلگیری اقتدارو با خشم یا پرخاشگری رو با رفتارهای نامناسب بخواید انجام بدید قطعاً نتیجه عکس خواهید گرفت و حتی تو روابط خودتون و همسرتون هم مشکلساز خواهد شد. همانطور من پیشنهاد میکنم که رفتارهای خودتون رو هم در مورد مادر و پدرتون بررسی بکنید. ببینید گاهی از اوقات مراجعینی ما داریم که مثلاً خانمی رو داریم که خیلی ناراحته از اینکه مادرش یا پدرش به طور مرتب در زندگیش داره دخالت میکنه. اما وقتی ما بررسی میکنیم میبینیم که خوده این خانم به خاطر وابستگی شدیدی که به پدر یا مادرش داشته خیلی جاها درها و پنجرههایی رو باز گذاشته که عامل دخالت پدر و مادر باشه. ما همیشه به حمایت پدر و مادرمون نیاز داریم. هم از نظر عاطفی و هم ار بقیه منظرها ما در نظر بگیرید که ما ازدواج کردیم و یک شخصیت مستقل هستیم. پس بنابراین رفتارهای خودتون رو هم بررسی بکنید و ببینید اگر به نظر خودتون بیش از حد دارید اجازه میدید پدر یا مادرتون در مسائلی که بهشون مرتبط نیست یا به شما و همسرتون بیشتر مربوطه دخالت بکنن باهاشون مشورت کنید یا ورود پیدا میکنن به اون قضیه این نکات رو هم در نظر بگیرید و اون درها رو ببندید. به نوعی میخوام بگم که این مشکلی که پیش اومده من احساس میکنم که یه بخشیش بر میگرده به خوده شما که نتونستید اون پیام ازدواج رو در مورد اینکه من مستقل شدم و مسائلم به خودم مربوطه رو به درستی جا بندازید. این قضیه رو بررسی بکنید و سعی کنید که این اقتدار رو به نحو محبتآمیز و درست در زندگیتون ایجاد بکنید. مرسی موفق و مؤید باشید.