زندگینامه هنری موری Henry Murray

زندگینامه هنری موری (۱۹۸۸-۱۸۹۳)
هنری موری[۱] در سال ۱۸۹۳ در یک خانواده مرفه و ثروتمند به دنیا آمد. وی کودکی خود را در خانهای در شهر نیویورک که اکنون جایگاه مرکز راکفلر[۲] است، گذراند. تابستانهای او در سواحل لانگ آیلند[۳] میگذشت. در حالی که هنوز کودک بود با والدین خود چهار سفر به اروپا انجام داده بود. بنابراین، نه نفقر و نه والدین رنجور، هیچ یک مشخصه دوران کودکی موری نیست. اما عناصری از جبران آدلری به خاطر نقص بدنی، و حساسیت فوقالعاده به خاطر رنج کشیدن دیگران، و یک احساس طردشدگی از سوی مادر، از ویژگیهای این دوران بود.
علیرغم این جنبههای آزاردهنده در کودکی و شخصیت او، ربط دادن نظریه موری به شخصیت خود او دشوار است. یا رابطهای در این مورد وجود ندارد، و یا موری به قدر کافی درباره خودش نگفته است تا به ما اجازه بدهد این ارتباط را حدس بزنیم. این احتمال وجود دارد که او به مطالعه شخصیت به عنوان یک کار علمی خالص روی کرده باشد، نه تلاش برای فهم نیازها یا مسائل عاطفی خود او.
نخستین خاطره موری خاطرهای جالب است. در حدود سن ۴ سالگی، او به تصویر یک ملکه غمگین که در کنار پسر غمگین خود نشسته بود، نگاه میکرد. مادر موری به پسرش گفت: “این تصور مرگ است که این مادر و پسر را غمگین کرده است.” (این تصویر شبیه به همان تصاویر غمآلودی است که او بعدها در آزمون مشهور اندریافت موضوع[۴] خود به کار برد)
موری این خاطره را مشخصکننده جدی بودن وابستگیهای عاطفی بین خود و مادرش میداند؛ زیرا او پسر خود را وقتی دو ماهه بود، و بدین خاطر که میل داشت وقت بیشتری را به خواهر بزرگتر و برادر کوچکتر از او بپردازد، به طور ناگهانی از شیر گرفته بود. موری معتقد بود که این کمبود محبت او را به افسردگی کشاند، موقعیتی که یک بخش اصلی شخصیت او را تشکیل میداد.
او همچنین در دوران خردسالی شدیداً نسبت به مسائل عاطفی و رنج دیدن دیگران حساسیت پیدا کرده بود؛ زیرا با دو عمه روانرنجور (یکی از آنها هیستریک و دیگری مبتلا به افسردگی شدید ادواری بود)، مصاحب بود.
موری در کودکی مبتلا به لوچی چشم (استرابیسموس داخلی[۵]) شد. در ۹ سالگی برای رفع این عارضه مورد عمل جراحی قرار گرفت. اگرچه استرابیسموس داخلی او برطرف شد، اما اشتباه جراح او را به استرابیسموس بیرونی، یعنی فقدان دید سهبعدی[۶] دچار کرد. پس از این جراحی، او هیچ گاه قادر نبود بازیهایی چون تنیس و بیسبال را بخوبی انجام دهد؛ زیرا نمیتوانست هر دو چشم خود را روی توپ متمرکز کند. تقریباً در همین دوره او دچار لكنت زبان هم شد. او تا زمانی که به دانشکده پزشکی نرفته بود از نقص بینایی خود آگاه نشده بود. این دو نقیصه، یعنی، لکنت زبان و ناتوانی در ورزشها، در موری، نیاز برای جبران ایجاد کرد به همین جهت کوشید که در فوتبال به عنوان بازیکن خط حمله بازی کند. پس از مغلوب شدن در یک نزاع در حیاط مدرسه، مدتی به ورزش مشتزنی پرداخت. او در این رشته چنان پیشرفت کرد که عنوان قهرمانی پر وزن را به دست آورد. موری متوجه شده بود که در شرکت کردن او در مشتزنی و فوتبال “یک عامل آدلری در کار است” که به عنوان عامل جبرانی برای نقصهای بدنی او عمل میکند.
پس از به پایان رساندن مدرسه گروتون[۷]، موری به هاروارد رفت. او از رشته تاریخ با نمرات متوسط فارغالتحصیل شد. زندگی شغلی او پس از آن یک مسیر پر پیچ و خم را تا مطالعه شخصیت طی کرد. در ۱۹۱۹ او از دانشکده پزشکی دانشگاه کلمبیا[۸] در نیویورک به عنوان دانشجوی ممتاز فارغالتحصیل شد و به دنبال آن یک درجه فوقلیسانس در زیستشناسی از کلمبیا گرفت و بعد، مدت کوتاهی به تدریس فیزیولوژی در دانشگاه هاروارد پرداخت. پس از دو سال دوره انترنی در جراحی در یکی از بیمارستانهای نیویورک، موری دو سال دیگر را به تحقیقات زیست شیمی در رویانشناسی[۹] پرداخت؛ سپس برای مطالعات بیشتر به انگلستان سفر کرد و در ۱۹۲۷ دکترای دیگری در رشته زیست شیمی از دانشگاه کمبریج[۱۰] دریافت کرد.
اما برای همه جای تعجب است که این مسیر تحصیلی پیچ در پیچ چگونه راه به روانشناسی برد، به ویژه اینکه او از درس روانشناسی که در دانشکده گذرانده بود، متنفر بود. پاسخ در اینجا نهفته است که حساسیت موری در برابر رنج کشیدنهای دیگران بسیار بارز بود. این حساسیت در جریان انترنی او، و هنگامی که به جستجوی عوامل روانشناختی در زمینههای زندگی بیماران خود برآمد، تقویت شد. در ۱۹۲۳ او کتاب سنخهای روانشناختی[۱۱] یونگ را مطالعه کرد و عمیقاً تحت تأثیر آن قرار گرفت. وی برای حل یک مشکل شخصی خود، سفری به سویس کرد و یک ماهی را با یونگ گذراند و این تجربه بیش از هر تجربه دیگری، موری را به سوی روانشناسی سوق داد. موری در توصیف این تجربه نوشت: “درهای سیل بند عظیم دنیای عجایب چهار طاق به روی من باز شد… من ناخودآگاه را تجربه کردم”. در ۱۹۲۷، موری از سوی مورتون پرنس[۱۲] به سمت دستیاری وی در پایهگذاری درمانگاه روانشناختی هاروارد که برای مطالعه شخصیت پیشبینی شده بود، دعوت شد، به عنوان بخشی از آموزشهای خود، موری تحت روانکاوی قرار گرفت. وی گزارش میدهد که روانکاو مزبور، از ماهیت بلغمی مزاجی او در دوران کودکی و نداشتن هیچ عقدهای، دلخور بود.
در دهههای ۱۹۳۰، موری و دستیار و همکارش خانم کریستیانا مورگان[۱۳]، آزمون اندریافت موضوع یا TAT را که یکی از پرکاربردترین آزمونهای فرافکن شخصیت چه در زمینه پژوهشی و چه در حیطههای درمانی است، تهیه کردند. اندیشه ساختن این آزمون از موری بود و مورگان انتخاب کارتها و رسم بعضی تصاویر را برعهده داشت.
تصاویر غمانگیزتر به وسیله موری، که احساسات افسردگی هنوز هم در او باقی بود، انتخاب شدند. در جریان جنگ دوم جهانی، او به ارتش پیوست و مدیر ارزیابی اداره خدمات استراتژیک ارتش شد، و به گزینش داوطلبان عملیات خطرناک آن سازمان اسرارآمیز پرداخت. به علاوه، وی مدت ۲۵ سال به پژوهش در کارهای نویسنده معروف آمریکایی هرمان ملویل[۱۴] پرداخت و در ۱۹۵۱ تحلیلی از معنای روانشناختی رمان معروف ملویل، یعنی، نهنگ سفید[۱۵] را منتشر کرد.
موری تا زمان بازنشستگی خود در سال ۱۹۶۲ در هاروارد ماند و به انجام پژوهش و فومولبندی نظریه شخصیت خود و تربیت تعداد زیادی روانشناس پرداخت که اغلب آنها خود در زمینه مطالعه شخصیت به شهرت فراوانی رسیدند. او در دوران حیات علمی خود مورد احترام و تأیید فراوان قرار گرفت و مدال طلای بنیاد روانشناسی آمریکا و جایزه کمکهای برجسته علمی انجمن روانشناسی آمریکا را به دست آورد.
[۱]. Henry Murray
[۲]. Rockefeller Center
[۳]. Long Island
[۴]. Thematic Apperception Test
[۵]. internal strabismus
[۶]. stereoscopic vision
[۷]. Groton Prep School
[۸]. Columbia University
[۹]. Embryology
[۱۰]. Cambridge University
[۱۱]. psychological types
[۱۲]. Morton Prince
[۱۳]. Christiana Morgan
[۱۴]. Hermann Melville
[۱۵]. Moby Dick